بچهها اصلاً نمیگیرند
من در فوریه سال 2000، کمی بعد از اینکه با جان (مؤسس سایت whyquit) ملاقات کردم به او نامهای نوشتم. وقتی جان و من در مورد دورههای ترک سیگار بحث میکردیم، او به من گفت سیگار کشیدن را شروع کرد تا توجه دختری را جلب کند و اینکه در ازای یکبار قرار گذاشتن با او حاضر بود انگشت بزرگ پایش قطع شود. چون خود آن دختر سیگار میکشید، جان فکر میکرد که سیگار کشیدن به او در تلاشش کمک میکند. قسمت زیادی از مقاله زیر بخشی از جوابی بود که به جان دادم. دلایل شروع به سیگار کشیدن با دلیل ادامه دادن به این کار تفاوت دارد.
بچهها اصلاً نمیگیرند! در ظاهر، این جمله توضیح میدهد چرا سیگار کشیدن کودکان به این سطح نگرانکننده رسیده است. ما در اینجا محصولی داریم که مرگبار است. درواقع آنقدر مرگبار که تقریباً در تمام کشورهای توسعهیافته مهمترین عامل قابلپیشگیری مرگومیر زودهنگام قلمداد میشود. خیلی از کسانی که از سیگار کشیدن نمیمیرند درنهایت دچار نقص یا معلولیت ناشی از آن میشوند.
سیگار نهتنها مرگبار است، گران هم هست. کودکانی که حالا شروع به سیگار کشیدن میکنند، احتمالاً باقی عمرشان را به محصولی وابسته خواهند بود که دهها هزار دلار برایشان هزینه دارد. بااینحال امروزه، نرخ شروع به مصرف سیگار در کودکان رکوردشکن است. تنها توضیح منطقی این تراژدی چیست؟
بازهم، باید به این دلیل باشد که بچهها اصلاً نمیگیرند؛ اما در تفسیر منظور من از این جمله عجله نکنید. بله بعضی از بچهها هستند که هرچقدر هم که به آنها آموزش داده شود، هیچ درجهای از منطق را نمیپذیرند؛ اما اکثر کودکانی که شروع به سیگار کشیدن میکنند اینطور نیستند.
وقتی من میگویم که بچهها نمیگیرند، منظورم این نیست که از عقل سلیم برای گرفتن یک تصمیم منطقی در مورد سیگار بهرهای ندارند. آنچه آنها نمیگیرند، اطلاعات واقعی به صورتی است که به آنها کمک کند وسعت خطر و قدرت اعتیاد را درک کنند. بدون چنین ادراکی، آنها دلایل کافی برای مواجه شدن با فشار گروه همسالان در اختیار ندارند. همچنین برای رویارویی با روشهای ترویج [مصرف] تنباکو که توسط تولیدکنندگان سیگار به کار میروند.
وقتی سعی میکنم به مدارس محلی پیشنهاد برگزاری دوره آموزشی بدهم، اضافه کنم که بهصورت رایگان، معمولاً درخواست من رد میشود؛ به این دلیل که نمیتوانند در برنامههای فشرده موردنیاز مدارس وقت کافی پیدا کنند. بهعلاوه، مسئولان مدرسه اغلب احساس میکنند که همین حالا هم به بچهها در کلاسهای بهداشت و ارائههای دیر آموزش کافی داده میشود.
همه اینها خوب است؛ اما پیامی که در چنین دورههایی منتقل میشود اغلب خیلی سریع ارائه میشود و در حقیقت فقط روخوانی سطحی از عمق مفهوم اعتیاد به نیکوتین است.
من میدانم که وقتی برای اولین بار در یک مدرسه ارائه میدهم، بچهها از داستانهایی که درباره خطرات سیگار کشیدن و قدرت اعتیاد تعریف میکنم حیرت میکنند. بااینحال از آن مهمتر این است که تقریباً هر بار مربی بهداشت دانشآموزان به من مراجعه میکند و میگوید که او هم اهمیت مشکل را درک نکرده بود.
اخیراً من در اجلاسی سخنرانی کردم که نمایندگان بسیاری از سازمانهای بهداشتی در آن جمع شده بودند تا بررسی کنند که چگونه میتوان از وجوهات توافق تنباکو برای تأمین منابع مالی استفاده کرد. مأموران دیر که آنجا حضور داشتند به من رجوع کردند و گفتند که از فهمیدن اینکه سیگار کشیدن تا چه حد خطرناک است شگفتزده بودند. معلوم بود افرادی که آموزش را بر عهده دارند، خودشان درکی از این خطرات ندارند.
مسئولین مدارس که باید وظیفه آگاه کردن دانشآموزان از خطرات سیگار را انجام میدادند، جهت فراهم کردن اطلاعات برای دانشآموزان تلاش نمیکردند. آنها بهاشتباه فکر میکردند که این مطالب توسط مأموران کماطلاع دیر بهاندازه کافی پوشش داده میشود.
اگر [اطلاعات] به بچهها عرضه شود آنها میتوانند آن را بگیرند. تنها بحث محدودیت مالی نیست که باعث میشود این مطالب منتشر نشوند. نبود اراده و تعهد عمومی است که باعث میشود این اتفاق بیافتد. والدین باید خواهان چنین اطلاعاتی برای کودکان باشند. انجمنهای اولیا و مربیان باید خواسته خود جهت تقویت بخش آموزش پیشگیری از اعتیاد به سیگار را فریاد بزنند.
اما متأسفانه اکثر آنها هم درک درستی از موضوع ندارند. زیاد اتفاق میافتد که واکنش والدین در مورد سیگار کشیدن بچههایشان این است: "خوب، حداقل مواد مصرف نمیکند." برای بچههای امروزی آنقدر مشکل اعم از مواد، الکل و خشونت وجود دارد که سیگار کشیدن در مقابل آنها به نظر ناچیز میآید.
آنچه والدین و دیگر بزرگسالان بامسئولیت نتوانستهاند درک کنند این است که سیگار کشیدن از مجموع تمام این مشکلات دیگر تعداد بیشتری از کودکان را خواهد کشت. کودک آنها اعتیادی را انتخاب کرده است که بهاحتمالزیاد او را خواهد کشت.
منظورم از احتمال زیاد چیست؟ خوب، به ازای هر 1000 فرد 20 سالهای که در حال حاضر سیگار میکشد و آن را ترک نمیکند، 6 نفر از آنها کشته خواهند شد (خشونت)، 12 نفر از آنها براثر تصادف میمیرند و 500 نفرشان براثر سیگار کشیدن خواهند مرد!
دقت کنید که وقتی پدر یا مادری میگوید "حداقل مواد مصرف نمیکند" یا چنین طرز فکری دارد، او هم درک درستی از موضوع سیگار پیدا نکرده است. احتمالاً او هم هرگز بهطور کامل در مورد خطرات و اعتیادآور بودن سیگار درزمانی که جوانتر بوده آموزش ندیده است.
جان، تو گفتی که وقتی بچه بودی حاضر بودی به خاطر کیمبرلی انگشت پایت را قطع کنی. ولی در موردش فکر کن، آیا واقعاً فکر میکنی حاضر بودی انگشت پایت قطع شود؟
اگر من با یک ارهبرقی آنجا بودم و قول میدادم که اگر بگذاری انگشت پایت را قطع کنم، قرار گذاشتن با کیمبرلی را برایت تضمین خواهم کرد، آیا پیشنهاد من را قبول میکردی؟ احتمالاً نه؛ و این تشبیه آنقدر هم که به نظر میآید دور از ذهن نیست.
افرادی هستند که درنهایت انگشتان پا، انگشتان دست، بقیه پا، دست و بازوهایشان را براثر بیماریهای انسدادی عروق محیطی که حاصل سیگار کشیدن است از دست میدهند. پزشک آنها اغلب به آنها این انتخاب را میدهد که یا سیگار را ترک کنند یا دستوپایش قطع شود؛ اما درواقع آنها انتخابی ندارند. آنها معتادانی هستند که اختیارشان را ازدستدادهاند.
کودکان باید قبل از شروع به سیگار کشیدن درک کنند که سیگار تا چه حد اختیار آنها را به دست میگیرد. نهفقط اینکه بوی بدی دارد و اینکه دندانشان را زرد میکند و اینکه صرفاً برایشان "بد" است. بچهها فکر میکنند خیلی چیزها برایشان بد است؛ اما تنباکو برای خودش دستهای جداگانه است. وقتی تعداد بیشتری از کودکان این اطلاعات را به شکل کامل و تأثیرگذار دریافت کنند، دلایل بیشتری برای نه گفتن خواهند داشت.
فشار گروه همسالان یک پدیده واقعی است. اینکه صرفاً به بچهها بگویید تسلیم آن نشوند کافی نیست. دلیل تسلیم نشدن در برابر آن را به آنها بدهید. مفهوم طبیعت مرگبار و اعتیادآور نیکوتین را همانطور که هست به آنها برسانید. به آنها دلیلی برای نه گفتن بدهید تا احتمال نه گفتن آنها بیشتر شود. بیایید مطمئن شویم که بچهها آن [اطلاعات] را میگیرند و من فکر میکنم که در روند کنونی شاهد چرخشی خواهیم بود.